لغاتي كه در زبان الموتي بكار برده ميشود لغات فارسي اصيل اصيل است و لغاتي است كه در جامعه شهر نشين و ماشيني امروز دست به فراموشي سپرده شده و هدف از ارائه چنين لغات يا اصطلاحاتي خنداندن مخاطب نيست بلكه باز گرداندن بخشي از فرهنگ از دست رفته ماست.پس ما رادر بهتر شدن اين مطالب و همچنين پيش بر اين هدف ياري كنيد .منتظر نظرات شما هستيم.
خانه:سرا
جلو:پیش
علف:واش
سوزن :درزن
ظرف:امراض
سینی:مجمع
دیگ بزرگ:برکر
بالا:جور
پایین :جیر
مارمولک:ماچگور
مرغ:کرک
كچ كچ :اصلاحي است نادر در زبان مردم الموت بمعناي كثيف شدن دست است .هم مترادف جرش و نوچ.
ناشلاک:نانجیب
نکاس:به آبچکان بام گویند
شوش:چوب ترکه
لپس:پهلو
دل کت:درونش افتاد
آفتابهوت:ماه اسفند
گته : بزرگ
پیلا:بزرگ
همرو:گلابی
سیف :سیب
سیف کئول :سیب خشک شده کامل برای آجیل استفاده میشود
اغوز:گردو
کال:اولین شیر بعد از زایمان گاو و گوسفند(آغوز)
هرش:غذایی است از شیر و کال بدست مب آید وشبه فرنی میباشد
ورس:بلند شو
بخوس:بخواب
جیرکت:افتاد پایین
بام لو:لبه بام
دکت:نوپوق زدن
لوئه:پارس سگ
ایوی:کلمه تعجب
اسه:کلمه تعجب
ایوی اسه:تعجب زیاد
کولی:بزغاله
توسک:بزغاله دوساله
کهر:بزغال سه ساله
بوئته کل:بز نر خواجه در پیشاپیش گله ها حرکت میکند
ورزا:گاو نر خواجه شده برای شخم زمین
توتا:نان های کوچک برای خاله بازی بجه ها
ویه دار:درخت بید
دار:درخت
گوو:گاو
بشیم:بریم
بیو:بیا
اوو:آب
کچه:قاشق
بیشتی:ته دیگ
کله بحاری:شومینه
قیچی:مقراض
وره:بره
اسبی:سفید
چاروق:کفش
پابجارکفش
کلوش:نوعی کفش رنانه لاستیکی
لمبر:لبه پایینی کت
خوو:خواب
ادبار:لاغر
دتر:دختر
وچه:بچه
ادی:دایی
اقا:پدر
خانوم بار:چشمه
کترا:کف گیر چوبی
خیوه:پارو
بامرو:پاروی چوب و ورق فلزی
چپر:دیسک کشاورزی چوبی
ونده:توری مخصوص کاه
وندر:رتیل
کارتین :عنکبوت
کوبا:تل بزرگ علوفه(واش کوبا)
بینم:ببینم
رادیان:رادیو
چروا:الاغ
گرزه:موش
پیرپک:قورباغه
نسام:سایه
بیط:گرفت
تکل:عوض دادن چیزیِمانند اینکه یک روز برای کسی کار کنی و آن شخص هم یک روز برایت کار کند
چته:چطور چگونه
چیبه:چرا
اخی:کلمه ی دلسوزی برای فردی
لمبوز:لپ
لچار:لیچار
مرجو:عدس
دازه:پره های تیز باقی مانده از خوشه های گندم که کاه نیست
پسینه:اتاق انباری در انتهای خانه یا همان پستو
دولاب:کمد کوچک داخل دیوار دارای در چوبی
ایزبیلتا:چوب جارو یا چوب خلال
وزرس:چاک خورد
چینه:دیوار
لودار:مهار مخصوص اخور گوسفند
کرس:محل نگهداری بره در اصطبل
ویر:بردار
وبر:نوج: شاخص انگشت نما
سترسله:درست بودن؛صحيح بودن
بنگت:انداخت
چراغ سو:نور چراغ
پاچ مور:صداي پا
بنيشت:نشست
ورسا:برخواست ،بلند شد
هايت:گرفت
گپ:صحبت كردن
دكن:بپوش
ولگ:برگ
ميجه:گنجشك
خو:خوك
داركوتان:داركوب
دله:داخل
پيتاشو:پارچه ايي براي شستن ظروف به عبارتي همان اسكاج
دستپيته:وسيله ايي براي برداشتن اجسام داغ در آشپزحانه)دستگيره)
كريش:يعني كشيده شدن يا كشاندن جسمي يا شيي بر روي زمين
لمبر:گوشه انتهایی جامه یا کت
قبرقه :پهلو
بنگن:بيانداز؛پرتاب كن
لَمچ:گشادی دهن در گوشه دهان،گوشه دهان
شِلِمبِر: دست و پا چلفت،شل و وِل
کِرچ:جمع و جور
ناسور:ضخم تازه
نهال :بوله
ادامه دارد.....